دسته‌بندی‌ها:

انعکاس ساختمان ابوریحان در شیشه‌های دانشکده نفت امیرکبیر

توصیه‌هایی به یک نو دانشجو

من سال ۱۴۰۰ کنکور دادم. رتبه‌ام بهتر از حد انتظار شد و توانستم در رشته و دانشگاه بسیار خوبی قبول شوم. قاعدتاً همه چیز باید به خوبی پیش می‌رفت، اما آنچه اتفاق افتاد تقریباً یک فاجعه بود. از همان ترم اول به مشکل خوردم؛ حتی درس‌های ساده‌ای مثل فارسی و تربیت بدنی را افتادم و مجبور شدم فیزیک را حذف کنم. ترم دوم هم، با وجود تصمیمم برای جدی‌تر گرفتن دانشگاه، به همان روال گذشت و در نهایت باعث شد مشروط شوم.

ترم سوم، درسی را نیفتادم، اما سه ترم از ورودم گذشته بود و تقریباً نصف تعداد واحد هم‌ ورودی‌هایم گذرانده بودم. هیچ ارتباطی هم با سایر دانشجویان نداشتم. ترم چهارم برای دومین بار مشروط شدم و این دیگر یک زنگ خطر جدی بود. پدر و مادرم که تا آن زمان تلاش می‌کردم اوضاع را جلویشان عادی جلوه بدهم، از وضعیت باخبر شدند و بسیار نگران بودند.

ترم پنجم را مرخصی گرفتم. در واقع آن‌قدر از شرایط دانشگاه ناامید شده بودم که اصلاً ثبت‌نام و انتخاب واحد نکردم. از ترم ششم به بعد اوضاع درسی‌ام بهتر شد و توانستم واحدها را پاس کنم، اما همچنان از برنامه‌ی تحصیلی عقب بودم. معدلم ضربه‌ی جدی و جبران‌ناپذیری خورده بود و همچنان ارتباطی با دیگر دانشجویان نداشتم. به دلیل همین شرایط، تقریباً در هیچ فعالیت فوق‌برنامه یا انجمن علمی دانشگاه شرکت نکردم و در زمانی که بسیاری از هم‌دوره‌ای‌هایم شبکه‌ای از ارتباطات برای خود ساخته بودند، من عقب مانده بودم.

اکنون که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم می‌توانستم بسیار بهتر عمل کنم و بهره‌ی بیشتری از دوران دانشگاه ببرم. در این‌جا می‌خواهم توضیح دهم که از نظر خودم اشتباهاتم چه بود و چرا این اتفاقات افتاد. شاید این نکات تجربه‌هایی باشد که اگر از ابتدا می‌دانستم یا کسی به من می‌گفت، هرگز تا این حد دچار مشکل نمی‌شدم.

دانشگاه تفاوت زیادی با دبیرستان دارد، با این حال تقریباً بدون هیچ مقدمه و توضیحی شما را وارد آن می‌کنند و انتظار دارند همه‌چیز را در جریان افت‌وخیزها و تلاش برای غرق نشدن یاد بگیرید. همین باعث می‌شود بسیاری از کسانی که با شور و شوق و انگیزه‌ی بالا وارد دانشگاه می‌شوند و در دوران دبیرستان دانش‌آموزانی کوشا و موفق بوده‌اند، در دانشگاه به دانشجویانی ناامید و سرخورده تبدیل شوند.

در ادامه می‌خواهم نکاتی را بگویم که برآمده از این تجربه‌ی ناموفق هستند. احساس می‌کنم اگر من این موارد را می‌دانستم شاید وضعیتم بهتر می‌شد.

انتظاری که از دانشگاه داریم

موقع انتخاب رشته، معمولاً تمرکز زیادی بر این است که چه رشته‌ای را انتخاب کنید؛ که البته درست هم هست. این‌که علاقه‌تان چیست، بازار کار هر رشته چگونه است و به چه شیوه‌ای می‌خواهید در آن رشته فعالیت کنید، همگی نکات مهمی هستند که در ادامه به آنها پرداخته می‌شود. اما نکته‌ای که معمولاً مورد غفلت قرار می‌گیرد و همین ابتدا می‌خواهم به آن اشاره کنم، انتخاب خود دانشگاه است. اصولاً هر رشته‌ای که انتخاب کنید، از دانشگاه شریف و تهران شروع می‌کنند به نام بردن تا پایین‌تر. نهایتاً گفت‌وگو بر سر دانشگاه آزاد یا دولتی و مقایسه «مهندسیِ فلان دانشگاه» با «علومِ فلان دانشگاه» می‌شود.

به نظر من، این مهم است که شما از دانشگاه چه انتظاری دارید و دانشگاه چه نقشی در چند سال آینده‌ی شما خواهد داشت. بر اساس این عوامل، باید روی انتخاب دانشگاه نیز فکر کنید، نه این‌که هر دانشگاهی که قبول شدید، همان را بروید.

به‌عنوان مثال، افراد زیادی را دیده‌ام که در دانشگاه آزاد پذیرفته شده‌اند؛ در ابتدا شاید چندان خوشحال نبوده‌اند، اما بعد اذعان داشته‌اند که این اتفاق برایشان بسیار خوب بوده است. زیرا به دلیل بار کمتر درسی، زمان بیشتری برای کار کردن و یادگیری مهارت داشته‌اند و این موارد برایشان اولویت بالاتری نسبت به درس خواندن داشته است. مثلاً هم‌زمان شغلی برای خود پیدا کرده‌اند یا حتی کسب‌وکار شخصی‌شان را راه‌اندازی کرده‌اند.

در مقابل، عده‌ای به دانشگاه‌های سنگین‌تر رفته‌اند، اما چون خود دانشگاه برایشان اهمیت چندانی نداشته، بار سنگین درسی آنها را از انجام فعالیت‌های جانبی (که برایشان اولویت بیشتری داشته) بازداشته یا به علت پرداختن به کارهای دیگر، وضعیت تحصیلی‌شان لطمه زیادی دیده است.

دقت کنید! گذراندن دوره کارشناسی در یک دانشگاه سطح‌بالای علمی، یک کار تمام‌وقت است. پس اگر می‌خواهید وارد چنین دانشگاهی شوید، باید از ابتدا فرض را بر این بگذارید که کار جدی دیگری در کنار دانشگاه انجام نخواهید داد.

از سوی دیگر، فارغ از آینده شغلی رشته‌ای که انتخاب می‌کنید، باید محتوای درسی دانشگاهیِ همان رشته را نیز بررسی کنید. در هر صورت، حداقل چهار سال قرار است این مطالب را بخوانید. آیا به آن علاقه دارید؟ آیا حوصله‌اش را دارید؟

حتی اگر تصمیم داشته باشید این موضوع را در انتخابتان دخیل نکنید، باید از لحاظ ذهنی خود را آماده کنید که چند سال با این مطالب سروکار خواهید داشت. بنابراین، حتماً یک بار چارت درسی رشته را مطالعه کنید و چند درس کلیدی و مهم آن را جست‌وجو کنید. به مسائل مربوط به آن موضوعات نگاهی بیندازید؛ درست است که قرار نیست در ابتدا آنها را بفهمید، اما ببینید از چه جنسی هستند.

من خودم وقتی وارد رشته علوم کامپیوتر شدم، حوصله چندانی برای فکر کردن به مسائل و اثبات قضایا نداشتم و بیشتر به این دلیل وارد این رشته شدم که به کدنویسی علاقه‌مند بودم؛ در حالی که بخش بزرگی از دروس آن، ریاضیات است و سهم کدنویسی در آن کم‌رنگ‌تر است.

نقش دانشگاه چیست؟

این جمله را حتما بسیار شنیده‌اید که درس‌هایی که در دانشگاه آموزش داده می‌شود به درد نمی‌خورد. حالا یا می‌گویند قدیمی است، یا بسیار تئوریک است، یا کاربردی ندارد. در حالت ایده‌آل، فرد مجموعه‌ای از مهارت‌ها را می‌آموخت و با همان‌ها وارد بازار کار می‌شد.

اما نکته اینجاست که امروزه علم با سرعت زیادی در حال پیشرفت است، به‌ویژه با ظهور هوش مصنوعی. واقعاً نمی‌توان با قطعیت گفت که ۱۰ سال دیگر چه مهارتی مورد نیاز خواهد بود تا بتوانید همان را بیاموزید. موضوعاتی که امروز، برای مثال در حوزه‌ی هوش مصنوعی مطرح می‌شوند، هفت یا هشت سال پیش اساساً وجود نداشتند.

بنابراین شما باید مجموعه‌ای از دانش‌های پایه‌ای را بیاموزید تا بر اساس آن بتوانید گام بعدی را بردارید و برای تحولات آینده آماده باشید.

چجوری دانشگاه برویم؟

اول از همه، دانشگاه را دست‌کم نگیرید؛ به‌ویژه اگر دانشگاه سنگینی را انتخاب کرده‌اید. این‌که می‌گویند «دانشگاه راحت است» یا «الکی است»، تا حدی ممکن است درست باشد و بتوان برخی درس‌ها را به شکل ساده پاس کرد، اما آیا هدف شما صرفاً پاس کردن است؟! بسیاری از افراد با همین نگاه جلو آمدند و به دلیل سهل‌انگاری بیش از حد، حتی همین کار را هم نتوانستند انجام دهند و مشروط شدند. در نهایت، اگر بخش قابل توجهی از یک درس را متوجه نشوید، بدون شک مشروط خواهید شد.

دانشگاه کار تمام‌وقت شماست و باید با همین نگاه به آن بپردازید. شاید در ابتدا به نظر برسد که در هر ترم فقط پنج درس دارید، هرکدام با دو جلسه در هفته، یعنی حدود ده جلسه در مجموع، و بقیه وقت را می‌توانید صرف کارهای دیگر کنید. اما واقعیت این‌گونه نیست. اولاً کلاس دانشگاه بسیار سنگین‌تر از کلاس مدرسه است. در یک جلسه دانشگاه ممکن است بخش قابل توجهی از یک فصل تدریس شود و تمرین، یادگیری و فهم عمیق مطالب به عهده خودتان باشد، در حالی‌که در مدرسه اغلب معلم جزوه می‌گفت یا تمرین حل می‌کرد.

این یعنی، اولاً کار ذهنی بیشتری می‌طلبد و ذهنتان سریع‌تر خسته می‌شود، بنابراین بعد از کلاس‌ها به زمانی برای استراحت نیاز خواهید داشت. هر فرد نیز ظرفیت محدودی برای انجام کار عمیق در روز دارد؛ این ظرفیت برای هر کس متفاوت است و با تمرین افزایش می‌یابد. شما که تازه از کنکور آمده‌اید، احتمالاً توان بالایی دارید، اما باز هم این توان نامحدود نیست.

ثانیاً، هر جلسه درس ـ فارغ از میزان تکالیف یا تمرین ـ به مطالعه نیاز دارد. به عنوان یک قانون کلی، برای هر ساعت کلاس (به جز دروس عمومی)، باید یک ساعت مطالعه در نظر بگیرید.

ثالثاً، هر کلاس یک تدریس‌یار (TA) دارد و حضور در جلسات او بسیار مهم است. شاید الزامی نباشد، اما کار شما را در شب امتحان و هنگام انجام تمرین‌ها بسیار ساده‌تر می‌کند.

با این حساب، اگرچه ممکن است فقط ۱۵ یا ۱۶ ساعت کلاس در هفته داشته باشید (هر واحد معادل یک ساعت کلاس هفتگی است)، اما با کارهای جانبی و تکالیف، به‌راحتی حجم کارتان به ۳۰ تا ۴۰ ساعت مفید در هفته می‌رسد؛ یعنی معادل یک کار تمام‌وقت، آن هم کاری فکری که ذهن را خسته می‌کند. حتی در کارهای دانشی، ممکن است بتوانید چند ساعت پشت‌سرهم بدون استراحت کار کنید، اما در دوران کنکور هم هر ۹۰ دقیقه، ۱۵ دقیقه استراحت داشتید. ضمن آن‌که محتوای دانشگاه سبک‌تر از سال دوازدهم نیست و حتی در بسیاری موارد پیچیده‌تر و فکری‌تر هم هست.

البته این به معنای آن نیست که باید مثل سال یازدهم و دوازدهم زندگی‌تان را تعطیل کنید، اما قطعاً این‌طور هم نیست که صرفاً چند کلاس انتخاب کنید، یک جلسه در میان بروید و در پایان ترم یک امتحان بدهید.

اینجا به بحث فعالیت‌های جانبی می‌رسیم. من خودم در دوران مدرسه علاقه زیادی به کارهای متفرقه داشتم؛ کلیپ می‌ساختم، در همایش‌ها شرکت می‌کردم، سایت راه‌اندازی می‌کردم و… چند سال هم از این فعالیت‌ها محروم بودم و بعد از کنکور، فرصت را برای انجام دوباره آن‌ها غنیمت شمردم. از تدریس و اجرای برنامه‌های فوق‌برنامه در مدرسه سابقم گرفته، تا همکاری با یک برند لباس، کارآموزی در یک شرکت کامپیوتری و حتی راه‌اندازی یک استارت‌آپ.

اما واقعیت این است که این کارها با حجم سنگین درسی قابل جمع شدن نبود، چون خودشان به اندازه یک کار تمام‌وقت زمان و انرژی می‌بردند. پیشنهاد می‌کنم چنین کارهایی را به تابستان محدود کنید و در همان بازه کارآموزی بروید یا هر فعالیت دیگری که مدنظرتان است انجام دهید.

نکته دیگر این‌که، سه ترم اول به هیچ عنوان تعهد کاری جانبی ندهید. اگر هم می‌خواهید به صورت موردی فعالیت کنید، باشد، اما به‌طور کلی برنامه ثابت و الزام‌آور نداشته باشید. به‌خصوص به جایی تعهد ندهید، چون ممکن است بعداً متوجه شوید که کار وقت‌گیر است یا نمی‌توانید مدیریت کنید، و به دلیل تعهد، امکان کنار گذاشتنش را نداشته باشید. این وضعیت ناخواسته به درس و دانشگاهتان آسیب می‌زند، زیرا در طرف مقابل کسی نیست که شما را مجبور به ادامه کار دانشگاه کند.

فرض من این است که خانواده‌تان همان‌طور که در مدرسه از نظر مالی حمایتان کرده‌اند، در دانشگاه هم این حمایت را ادامه می‌دهند. اگر چنین نیست، به نظرم با آن‌ها صحبت کنید و توضیح دهید که اگر بخواهید به‌طور جدی درس بخوانید، باید وقت کافی داشته باشید. اگر به دلیل ضرورت مالی مجبور به کار هستید، بحث جداگانه‌ای است. منظورم از کار کردن، جمع کردن پول برای خرید موبایل گران‌تر یا رفتن به کافه نیست؛ منظورم تأمین حداقل هزینه‌های زندگی دانشجویی است.

این را هم بگویم که دانشگاه فرصت‌های زیادی برای کاهش هزینه‌ها فراهم می‌کند؛ مثلاً سلف دانشگاه (در دانشگاه‌های دولتی) وعده‌های غذایی بسیار ارزانی دارد، در حد ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان. معمولاً دانشگاه‌ها سالن ورزشی ارزان‌قیمت دارند و هزینه حمل‌ونقل برای دانشجویان نیم‌بها محاسبه می‌شود.

ارتباطات اجتماعی

من آدم اجتماعی‌ای نبودم و ارتباط زیادی با هم‌کلاسی‌ها و هم‌رشته‌ای‌هایم برقرار نکردم. این موضوع برایم بسیار زیان‌بار شد و واقعاً ضرر کردم.

اوّل این‌که دید بالا به پایین یا پایین به بالا نسبت به دیگران نداشته باشید. برخلاف دبیرستان، در دانشگاه تنوع زیادی وجود دارد؛ دانشجویانی از اقصی نقاط کشور و از طبقات اجتماعی مختلف، چه دختر و چه پسر، حضور دارند. گاهی کاری که برای شما کاملاً عادی است، برای عده‌ای دیگر بسیار چشمگیر به نظر می‌رسد و بالعکس. مثلاً من از قبل کاملاً با کدنویسی آشنا بودم یا تجربه طراحی پوستر و کارهای گرافیکی برای همایش‌هایی که انجمن علمی برگزار می‌کرد را داشتم، در حالی که بسیاری از دانشجویان چنین مهارت‌هایی را بلد نبودند.

از سوی دیگر، فکر نکنید که دیگران بسیار توانمند هستند و شما هیچ چیز بلد نیستید. خود من در مسائل درسی چنین تصوری داشتم، اما بعدها فهمیدم که این‌گونه نیست.

در نهایت، دانشگاه مانند یک همزن، اوضاع را برای بسیاری از دانشجویان دگرگون می‌کند. ممکن است همان هم‌ورودی‌ای که در ابتدا چندان جدی‌اش نمی‌گرفتید، بعد از چند ترم بسیار پخته و توانمند شود. یا فردی که در ترم اول در یک زمینه چندین پله بالاتر از شما بود، اکنون هم‌سطح شما قرار گیرد.

خشک و گوشه‌گیر نباشید؛ خودتان را با جمع دانشجویان همراه کنید. در چت‌ها شرکت کنید و بعد از کلاس با دیگران گفت‌وگو داشته باشید.

در برنامه‌های انجمن علمی، شورای صنفی، هیئت، بسیج یا هر مجموعه دیگر شرکت کنید. تصور نکنید این فعالیت‌ها اتلاف وقت است؛ برعکس، بخش مهمی از کارکرد دانشگاه در همین حوزه‌ها شکل می‌گیرد.

عجله نکنید، مقایسه نکیند

ممکن است با خود بگویید: «وای، دیر شد» یا «وای، عقب ماندم». مثلاً می‌بینید فلان دوستتان یک کسب‌وکار راه انداخته و شما هنوز در ریاضی ۲ مشغول حل انتگرال هذلولی هستید. یا دوست دیگری را می‌بینید که جایی مشغول کار است و شما هنوز حتی تا شعاع یک کیلومتری کتابخانه دانشگاه نرفته‌اید.

از این بابت نگران نباشید. آنچه اهمیت دارد، نتیجه در بلندمدت است. کار در حوزه آکادمیک ذاتاً این ویژگی را دارد که در کوتاه‌مدت چندان به چشم نمی‌آید، اما در ادامه مسیر باعث می‌شود سریع‌تر و عمیق‌تر رشد کنید؛ از جنبه‌های گوناگون. دید شما بازتر می‌شود، ساختار فکری و جهان‌بینی پیدا می‌کنید، تمرکز بر یک موضوع را می‌آموزید و مهارت‌های دیگری را نیز کسب می‌کنید.

ترم اول و دوم بدترین ترم‌ها هستند

بسیاری از دانشجویان در ترم اول و دوم از دانشگاه ناامید می‌شوند. اول به این دلیل که هنوز با محیط آشنا نیستند و با مشکلات مختلفی روبه‌رو می‌شوند.

دوم، به خاطر ماهیت درس‌ها؛ معمولاً در این دوران ریاضی ۱ و ۲ و فیزیک ۱ را دارید. درس‌های سرویس هم هم سخت هستند و هم تا حدی بی‌فایده به نظر می‌رسند. از سوی دیگر، حتی درس‌های رشته اصلی هم در این مقطع معمولاً جذابیتی ایجاد نمی‌کنند؛ به‌گونه‌ای که حتی کسانی که در دبیرستان رشته ریاضی خوانده بودند نیز از ریاضی ۱ و ۲ بیزار می‌شدند.

علاوه بر این، هنوز درس‌های تخصصی دانشکده شما آغاز نشده و بیشتر با درس‌های عمومی سروکار دارید. به همین دلیل، سال اول برای بسیاری سالی دشوار و ناخوشایند است و بعضی دانشجویان حتی به فکر تغییر رشته می‌افتند. اما اگر سال اول را تحمل کنید، تجربه نشان داده بعدش علاقه بیشتری خواهید داشت.

قانون و جو دانشگاه را خوب بلد باشید

ادعا چیست، پروژه چگونه است، «معرفی به استاد» یعنی چه، «ارشد مستقیم» چیست، «مشروط» یعنی چه، «ترمیم معدل» چگونه انجام می‌شود، تا چه سالی باید چه تعداد واحد گذرانده باشید، برای ترم ۹ و ۱۰ چه شرایطی لازم است و موارد مشابه؛ اینها قوانین و فرآیندهایی هستند که شما چهار الی پنج سال از عمرتان را با آنها سر و کار دارید و لذا درک درست از و آشنایی با آنها بسیار مهم می‌باشد. ممکن است فکر کنید این مسائل به شما مربوط نمی‌شود، اما واقعاً اهمیت دارند و ندانستنشان ضرر زیادی به شما می‌زند.

همچنین، موارد داخلی و رویه‌های اداری دانشگاه را نیز بشناسید. مثلاً بدانید حضوری رفتن به آموزش نتیجه بهتری دارد یا ایمیل زدن؟ امکان تماس تلفنی وجود دارد یا خیر؟ معاون آموزشی چه شخصیتی دارد؟ آموزش کل کجا قرار دارد و روند کار آن چگونه است؟

توصیه می‌شود حتماً با معاون آموزشی دانشکده خود ارتباط برقرار کنید. حتی اگر مستقیماً با او کلاس نداشته باشید و او هرگز نام شما را به یاد نیاورد، دست‌کم بداند که وجود دارید و چهره‌تان را بشناسد. هرچه ارتباطتان بیشتر باشد، بهتر است، زیرا بسیاری از مسائل را می‌توان از طریق او حل کرد.

شما همچنین یک استاد مشاور دارید که باید با او نیز ارتباط بگیرید. حتی اگر او پیگیری نکرد، خودتان او را در جریان انتخاب واحد و مسائل مربوط به تحصیل‌تان قرار دهید. همه این روابط باعث می‌شوند که اگر روزی به مشکلی برخوردید، حمایت و همراهی لازم را برای حل آن داشته باشید. واقعاً تا حدی شبیه سیاست است؛ باید بلد باشید مذاکره و چانه‌زنی کنید. این را هم در نظر بگیرید که احتمالاً در طول تحصیل با مشکلی مواجه خواهید شد: ممکن است در امتحانی غیبت کنید، بخواهید درسی یا حتی یک ترم را حذف کنید، با مسئله سنوات مواجه شوید و… . بسیاری از این موارد به شکل سیستمی و با مراجعه به آموزش حل می‌شوند، اما برای شرایط خاص باید آمادگی لازم را داشته باشید.

همچنین، استادها را به‌خوبی بشناسید. از دانشجویان سال‌های قبل پرس‌وجو کنید و در گفتگوها و تبادل نظرها (گاسیپ‌ها) شرکت کنید. البته حواستان باشد که به حرف‌ها بیش از حد اهمیت ندهید؛ ممکن است کسی صرفاً به‌دلیل گرفتن نمره پایین از استادی بد بگوید، نه به این خاطر که واقعاً استاد سخت‌گیر یا بد‌تدریسی باشد.

همه قوانین انعطاف پذیرند

بله، همه‌ی قوانین در هر سطحی را با پیگیری کافی می‌توانید به نفع خودتان انعطاف بدید. از پایین‌ترین سطح که شروع کنیم، مثلاً ددلاین تمرین‌ها؛ ممکن است فکر کنید وقتی مهلت تحویل تمرین گذشته، دیگر کاری نمی‌توان انجام داد، اما اغلب همه چیز با مذاکره و گفت‌وگو قابل حل است. تمرین را بنویسید و مستقیم به استاد تحویل دهید، یا حتی به دفترش بروید. توضیح دهید که به مشکلی برخوردید و از او بخواهید تمرین را بپذیرد. اگر نپذیرفت، پیشنهاد دهید که با کسر ضریبی بابت تأخیر، نمره را لحاظ کند. در بدترین حالت هم بخواهید صرفاً تمرین را تصحیح کند تا متوجه شوید درست نوشته‌اید یا نه.

نتیجه معمولاً یکی از دو حالت است: یا نمره را وارد می‌کند (که در ۹۰ درصد مواقع چنین می‌شود)، یا این‌که همین موضوع تبدیل به اهرم فشاری برای مذاکره درباره نمره پایان‌ترم می‌شود. مثلاً اگر نمره‌تان کم شد، می‌توانید یادآوری کنید که «فلان تمرین را دیر تحویل دادم و شما فقط تصحیح کردید؛ ممکن است به خاطر آن یک امتیاز حداقلی در نظر بگیرید؟»

به این ترتیب به بحث دوم می‌رسیم: مذاکره بر سر نمره. همه استادها می‌گویند نمرات با ارفاق داده شده و قابل تغییر نیست، و شاید هم اگر فقط پیام بدهید همین پاسخ را بگیرید. اما مراجعه حضوری و داشتن اهرم‌های فشار مناسب، می‌تواند نتیجه بدهد. می‌توانید بر حضور منظم خود در کلاس (در صورت داشتن حضور فعال)، تحویل منظم و تمیز تمرین‌ها، شرکت در جلسات تدریس‌یار (TA) یا حتی جزوه‌نویسی دقیق تأکید کنید. نکته این است که چیزی به استاد نشان دهید که بپذیرد شما درس را واقعاً فهمیده و کار کرده‌اید و صرفاً در امتحان نمره کم گرفته‌اید یا بخشی از نمره را از دست داده‌اید.

در کل، بیشتر استادها (به‌جز موارد خاص) تمایل دارند شما را پاس کنند تا به نوعی از دستتان راحت شوند؛ فقط باید دلیلی به دستشان بدهید تا بتوانند این کار را توجیه کنند. حتی یک بار خود من به استادی گفتم تمرین‌هایی را که ننوشته‌ام، می‌نویسم و با نمره آن‌ها مرا پاس کند. دو سه روز قبل از مهلت ثبت نمرات، همه تمرین‌ها را کامل کردم و این کار نتیجه داد.

در مراحل بالاتر، بحث‌هایی مانند انتخاب واحد پیش می‌آید. اصولاً معاون آموزشی می‌تواند به‌صورت دستی و فارغ از ظرفیت اعلام‌شده، برایتان واحد ثبت کند. بنابراین، اگر ظرفیت درس موردنیازتان پر شده است، ارزش دارد که با مذاکره و پیگیری (که باز بر اهمیت رابطه با معاون آموزشی تأکید دارد) شانس خود را امتحان کنید.

همچنین اگر مشکل جدی‌تری خوردید با لابی مناسب و صحبت با استادا و مسئولین آموزش می‌توان پیگیری انجام داد.

قدرش را بدانید

بسیاری از مردم، چه جامعه و چه افراد، مرتب از دانشگاه انتقاد می‌کنند. واقعیت این است که بسیاری از نکاتی که گفته می‌شود، درست است؛ دانشگاه ما (درباره سایر دانشگاه‌ها اطلاع ندارم) از صنعت فاصله دارد، بعضی دانشجویان بدون علاقه وارد شده‌اند، سیستم ارزیابی ورودی‌ها چندان مناسب نیست، فضای دانشگاه فراز و فرود دارد و همیشه پرنشاط نیست، استادان خوب می‌روند، امکانات کافی وجود ندارد، آزمایشگاه‌ها نقص دارند و…

با این حال، دانشگاه فرصتی است که می‌توانید از آن تجربه‌ای ارزشمند کسب کنید. برای بسیاری از افراد، همین دانشگاه سکوی پرتاب بوده است؛ با کسانی آشنا شده‌اند که بعدها شریک کاری یا حتی شریک زندگی‌شان شده‌اند، به شناخت بهتری از خود رسیده‌اند و وارد حوزه‌ای خاص شده‌اند؛ به‌ویژه اگر در دانشگاه خوبی پذیرفته شده باشید.

دانشگاه یکی از بهترین محرک‌های پویایی اجتماعی است. فردی که به‌درستی از دانشگاه استفاده کند، بداند چه می‌خواهد و انتظارات منطقی داشته باشد، قطعاً پس از چهار سال آورده‌ای برای خود خواهد داشت و این مسیر برای او از بسیاری از گزینه‌های موازی مناسب‌تر خواهد بود.

من این را زمانی فهمیدم که دو ترم مشروط شدم و تا آستانه اخراج پیش رفتم. همان زمانی که دانشگاهی را که پیش‌تر علاقه‌ای به آن نداشتم و با بی‌میلی به آن می‌رفتم و حتی بیهوده می‌دانستم، وقتی در معرض از دست دادنش قرار گرفتم، برایم مهم شد و به ارزش‌ها و امکاناتش توجه کردم.

برای همین، با تعهد دادن و مذاکره فراوان، توانستم یک فرصت دیگر بگیرم. در نهایت، هرچند هرگز به دانشگاه دلبسته نشدم ـ نه به اندازه برخی دیگر و نه حتی مانند علاقه‌ای که نسبت به مدرسه داشتم ـ اما می‌توانم بگویم که دانشگاه برایم مفید بود و اگر بار دیگر به گذشته بازگردم، این نکات را رعایت می‌کنم تا استفاده بیشتری ببرم.

عرضم تمام

این روایت احتمالاً شخصی‌ترین داستانی است که در این وبلاگ تعریف خواهم کرد. علتش هم این است که می‌خواستم به‌درستی ثبت شود تا شاید برای فرد دیگری نیز مفید باشد. با این حال، ممکن است با خواندن این توصیه‌ها (یا نکات یا وصیت‌ها یا هر نام دیگری که می‌خواهید بر آن بگذارید)، قانع نشوید یا احساس کنید که شامل حالتان نمی‌شود. حقیقتاً هم ممکن است چنین باشد و تجربه شما کاملاً متفاوت از تجربه من باشد.

در واقع، می‌خواهم بگویم که این‌ها صرفاً مجموعه‌ای از تجربه‌های شخصی هستند و باید وزن متناسبی به آن‌ها بدهید؛ بخوانید، بررسی کنید و در کنار داده‌هایی که از دیگران و اطرافیان گرفته‌اید، قرار دهید. به‌طور کلی، هر توصیه‌ای به دلیل ماهیت شخصی‌اش دارای سوگیری است.

همچنین، این توصیه‌ها بیشتر برای کسانی که در رشته‌های مهندسی و علوم پایه در دانشگاه‌های خوب پذیرفته شده‌اند کاربرد دارد، زیرا تجربه من در همین بستر بوده است؛ با این حال، شاید برخی نکات آن برای دیگران نیز مفید باشد.

تصویر: انعکاس ساختمان ابوریحان دانشگاه امیرکبیر، خودم


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *